بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم
قلمرو فکری:
بیایید رسم عاشقی را به جا بیاوریم (با عشق رفتار کنیم) و از یاران عاشق و شیدا (شهیدان و آزادگان) حکایت کنیم
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
رعایت و حکایت ß قافیه (کنیم ß ردیف)
رعایت عاشقی کردن ß کنایه از حرمت عشق را نگاه داشتن، رسم عاشقی را به جا آوردن
عاشق و عاشقی ß جناس ناهمسان
واج آرایی حرف «ع» و مصوّت «آ»
پیام:
یادکرد عاشقان
از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند
قلمرو فکری:
بیایید از آن هایی که در راه عشق به شهادت رسیدهاند و همواره سفرشان با خطر همراه بوده است، حکایت کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
مدار |
جای دور زدن و گردیدن، پیرامون، پهنه، مسیر |
بیت ß 3 جمله («حکایت کنیم» به قرینه حذف شده است: از آن ها حکایت کنیم که ...)
قلمرو ادبی:
سفر و خطر ß قافیه (کرده اند ß ردیف)
خونین سفر کردن ß کنایه از شهید شدن
سفر بر مدار خطر کردن ß کنایه از به جان خریدن خطرات عشق (شهادت)
واژه آرایی کلمه «سفر»
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
یادکرد شهید
از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحرزادشان
قلمرو فکری:
بیایید از آن کسانی یاد کنیم که فریاد همچون خورشید، روشنگرشان، از دهانی می دمید که صبح از آنجا طلوع می کند. (فریاد شهیدان همه گیر و روشنگر بوده است.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دمیدن |
طلوع کردن |
سحرزاد |
زاییدۀ سحر |
بیت ß 2 جمله («حکایت کنیم» به قرینه حذف شده است: از آن ها حکایت کنیم که ...)
قلمرو ادبی:
فریاد و سحرزاد ß قافیه (شان ß ردیف)
فریاد و گلو ß تناسب (مراعات نظیر)
خورشید فریاد ß اضافه تشبیهی
گلوی سحرزاد ß تشخیص (جانبخشی)
فریاد و گلو ß تناسب (مراعات نظیر)
خورشید و سحر ß تناسب (مراعات نظیر)
سحر زاد ß کنایه از نورانی و معنوی
گلو: ß مجاز از وجود
واج آرایی حرف «ش»
پیام:
شهیدان فریاد روشنگرانه دارند
چه جانانه چرخ جنون می زنند دف عشق با دست خون می زنند
قلمرو فکری:
آن ها چقدر عاشقانه، با شیدایی می رقصند (شیفته و دیوانهی معشوق اند) و در حالی که غرق در خون شده اند با خدای خویش عشق بازی می کنند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
جانانه |
با همه وجود، از ته قلب، عاشقانه |
چرخ جنون می زنند |
رقص عاشق وار، رقص درویشانه |
دف |
ساز کوبهای |
دست خون |
در قمار، آخرین دور بازی برای کسی که همه چیز خود را باخته و خشمگین باشد و بر سر عضوی از اعضای بدن خود یا کسان خود گرو ببندد؛ دست خونین |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جنون و خون ß قافیه (می زنند ß ردیف)
دف عشق ß اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده، تشبیه رسا)
دست خون ß کنایه از شهادت
چرخ زدن و دف زدن ß کنایه از شادی کردن
دف عشق با دست خونین زدن ß کنایه از جان فشاری همراه با شادی
واژه آرایی کلمه «می زنند»
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
به استقبال مرگ رفتن
به رقصی که بی پا و سر می کنند چنین نغمه عشق سر می کنند
قلمرو فکری:
با رقصی که با شهادت خود انجام می دهند، این چنین آواز عشق را سر می دهند:
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نغمه |
آواز |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سر و سر ß قافیه (می کنند ß ردیف)
پا و سر ß تناسب
نغمه عشق ß اضافه تشبیهی
سر کردن ß سردادن و آواز خواندن
بی پا و سر رقص کردن ß کنایه از با همه وجود رقصیدن، متناقض نما
رقص، نغمه، پا و سر ß تناسب
پیام:
به استقبال شهادت رفتن
هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما
قلمرو فکری:
هان، ای کسی که معشوق ما را انکار می کنی، با انکارت که همچون زخمی است، ما را مجروح کن. (ما را بنواز)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هلا |
آگاه باش، هان |
منکر |
انکار کننده |
جانان |
دلبر |
زخم |
ضربه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جانان و جان ß قافیه (ما ß ردیف)
زخم انکار ß اضافه تشبیهی (فشرده)
منکر و انکار ß اشتقاق
واژه آرایی کلمۀ «جان»
واج آرایی حروف «ن» و «ج» و مصوّت «ا»
پیام:
به انکار دشمن توجه نمی کنم
بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی زخم مردن غم عاشق است
قلمرو فکری:
ای دشمن، آسیب و ضربهی خود را بر عاشق بزن، این آسیب و آزار تو برای او مثل مرهم است؛ زیرا بدون زخم مردن برای عاشق عین غم و مصیبت است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
مرهم |
التیام دهنده، دارویی که روی زخم گذارند |
که |
زیرا که |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
مرهم و غم ß قافیه (عاشق است ß ردیف)
مرهم بودن زخم ß متناقض نما
تشبیه ß زخم مثل مرهمی برای عاشق است
واژه آرایی کلمۀ «زخم»
پیام:
انکار دشمن، مرهم عاشق است
مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان، اولین شرط عشق
قلمرو فکری:
نگو جان من از شدّت عشق سوخت. (گله و شکایت نکن) آگاه باش که اولین شرط عشق، سکوت و خاموشی است. (عاشق از درد عشق شکایت نمی کند.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هان |
آگاه باش |
فرط |
شدت، فراوانی |
خموش |
ساکت بودن |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
فرط و شرط ß قافیه (عشق ß ردیف)
جان سوختن ß کنایه از رنج کشیدن
فرط و شرط ß جناس
جان و هان ß جناس
پیام:
سکوت، شرط عشق است
ببین لاله هایی که در باغ ماست خموشند و فریادشان تا خداست
قلمرو فکری:
ببین، شهیدانی که در وطن ما هستند، اگر چه خاموش اند، راهشان همیشه ادامه دارد و فریادشان تا خدا می رسد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
خموش |
خاموش، ساکت |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
ما و خدا ß قافیه (ست (هست، است) ß ردیف)
لالههایی ß نماد شهید
باغ ß استعاره از میهن و سرزمین
لاله و باغ ß تناسب
خموش بودن و رسیدن فریاد تا خدا ß متناقض نما
لالهها خموشند و فریاد می زنند ß جانبخشی
فریاد تا خدا بودن ß کنایه از بی نهایت، اغراق
بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله ها را حمایت کنیم
قلمرو فکری:
بیا با گل لاله پیمان ببندیم که از این به بعد از آلاله ها (شهیدان) حمایت کنیم، پاسدار خون آن ها باشیم راهشان را ادامه دهیم و از آن ها و آرمان هایشان پشتیبانی کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آلاله |
شقایق، لاله وحشی |
بیعت کردن |
پیمان بستن |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
بیعت و حمایت ß قافیه (کنیم:ردیف)
لاله و آلاله ß نماد شهید
کل بیت ß جانبخشی
واج آرایی حروف «ل» و «ا»
پیام:
وفاداری به آرمان شهید